قامتش سرو دلارام و فریبا سخنش / گل بروئیده ز لب جا شده بر جان و تنش
ظاهرش گشته بلورین و قبا نو کرده / نرگسش جامه دران زل زده بر پیرهنش
خنده اش گشته معالج به یکی گونه سرخ / دل افسرده مداوا شده با نسترنش
مریم زینتی اش برگ گل آورده سپید / گونه اش ساخته انگشت نمای چمنش
حیرت آرد دو جهان را چو سر حرف آید/ بسته گردد لب بلبل چو ببیند دهنش
عشق را خواسته از من به زبانی مظلوم / که چه زیباست خدایا همه ی خواستنش
رویت ماه جدیدش شده نورانی و پاک / چهره اش گشته چو الوان گل یاسمنش
پیچکی ساخته بر ساقه و بالا رفته / خط ریحانه به چرخ آمده گرد بدنش
لب و دندان و سر و چشم و دل و گوش و دهان / این همه گفتم از او تا بنمایم حسنش
خوانده اش باز" سپهر "از سر الفت زیبا / شاعری گشته شده سوگلی انجمنش