گل اگر باشد دلا تا پنج روزی یار من / حیف از آن باشد که غم گردد به جان دلدار من
وقت آن باشد که گل در عاشقی پیدا شود / وانگه از عطر خوشش گردد دمی در کار من
من کجا بر صحبت بیگانه گردم روز و شب / تا تو باشی همدم گرمابه و غمخوار من
چهر خود در اوج پاکی حفظ کن از خارها / ای مه زیبای دائم ای گل بی خار من
قلب پاک و مهربان آورده ای در این قرار / رونق چشم و چراغ آورده ای بازار من
من که عمری باغبان بودم مراقب در پی اش / حق من این است آیا باشد او پیکار من
شوق دارم با تو از سوز نهان گویم سخن / آرزو دارم پرستارم شود بیمار من
زخم نیش صحبت اغیار باشد تیز تر / از همان خار تو کو بس می دهد آزار من
خود قضاوت کن که سوز عشق تقصیر من است؟ / خواندمت گل گر جسارت کرده ام سردار من
من "سپهر"م خاطرات عشق با گل گفته ام / گل اگر باشد زمانی محرم اسرار من